Lyrics
ای پرستوهای خسته
که قبار هر سفر
به بال هایتون نشسته
آیا هنوز هم میگذرید
ز شهری که زمونه
به رویم دراشو بسته؟
آهای کبوترهای غمگین
که نیرنگ آسمون
کرده بالاتونو سنگین
آیا هنوز هم مینشینید
به بامی که زمونه
سرنگون کرده به پایین؟
من همیشه دلم میخواست چراغونی
به جز اشکم نیومد به مهمونی
دل، سر و پرده غم های زمونه ست
پرستوی تنم، بی آشیونه ست
ای کوچه های دماوند
که کودکی های من
از شما خاطره ها دارند
آیا هنوز هم میگسترید
به دشتی که برایم
در آن خاطره میکارند؟
من همیشه دلم میخواست چراغونی
به جز اشکم نیومد به مهمونی
دل، سر و پرده غم های زمونه ست
پرستوی تنم، بی آشیونه ست
ای پرستوهای خسته
که قبار هر سفر
به بال هایتون نشسته
آیا هنوز هم میگذرید
ز شهری که زمونه
به رویم دراشو بسته؟